ملک الشعرا، محمدتقی بهار هم شاعر بود و هم ادیب و سیاست مدار و روزنامه نگار. ۱۲۶۳ در مشهد به دنیا آمد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود (ملک الشعرای صبوری) آموخت و پس از آن نزد «ادیب نیشابوری» دانش آموخت. او چند دوره هم نماینده مجلس بود و سالها هم بر کرسی استادی دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات نشسته بود.
از مشروطه طلبان و آزادی خواهانی بود که چندبار تبعید و زندانی شد. او اول اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری خورشیدی، در منزل خود در تهران زندگی را بدرود گفت و روز بعد در شمیران و در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
گذشته از دیوان شعر و دیگر آثار بهار، او چندین مقاله در حوزه زبان فارسی و سیر تطور آن و دستور زبان دارد که نشان میدهد به شدت به حوزه زبان فارسی و به نوعی به مباحث ویرایشی و نگارشی توجه داشته که شاید از این زوایه کمتر به بهار توجه شده است.
البته در کتاب «سبک شناسی» یا همان تاریخ تطور نثر فارسی به خوبی به مواردی از این دست پرداحته است، اما در کتاب «بهار در ادب فارسی» که مجموعه صد مقاله از ملک الشعرای بهار به کوشش محمد گلبن است، نمونههای دیگری از این مقالهها دیده میشود، مانند: الفاظ و معانی در شعر قدیم (مجله دانشکده)، انتقاد لفظی در مقاله شیر و خورشید (آرمان)، به له و علیه آقای خراسانی (دانش)، تحقیق ادبی، ریشه زبان فارسی (دانشکده)، تحقیق در لغت پادوپد (مهر)، تطورات زبان فارسی (باختر)، تغییر خط فارسی (نگین)، دال و ذال (نوبهار) و.
بهار در کتاب سبک شناسی زبان فارسی را یکی از آثار تمدنی میداند و مینویسد: «متأسفم که هنوز واژههای فارسی که در کتابها و شعرها و در نزد صنعتگران و پیشه وران و برزگران ایران امانت مانده است، گرد نیامده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است و همچنین در صرف و نحو و دیگر قاعدههای این زبان شیرین و کهن سال و وسیع، کتابی که نتیجه کوششهای شماری از دانشمندان مسلم باشد تدوین نشده است.
از این سبب میگویند که زبان فارسی از زبانهای غیر مستغنی و درجه دوم جهان است و من مدعی ام که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحمتهایی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و ... کشیده شده، درباره زبان فارسی کشیده شود، یکی از زبانهای درجه یک جهان خواهد بود.»
در زمانهای که برخی از روشنفکران به فکر تغییر خط و گاه زبان بودند، ملک الشعرا نگران این بود که به زبان فارسی آسیبی نرسد و این زبان همچنان برای ما باقی بماند. او در قامت یک عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی با سخنرانیها و مقالات خود بر این نکته پافشاری داشت و معتقد بود زبان فارسی میتواند زبان علم باشد. در همان کتاب سبک شناسی مینویسد:
«خوشبختانه زبان دری، از برکت فردوسی و دیگر استادان قدیم، آسیب زیادی نخورد. اصول آن تا امروز هم برقرار مانده و نادر زبانی است که در عرض هزار و دویست یا سیصدسال این طور سالم و صحیح باقی مانده باشد، ولی ناچاریم بگوییم که از مغول به بعد، دگرگونی ششم که با کندی پدید آمده، جنبه علمی زبان و لطافت و صحت ادای لغات و اصوات کلمهها را از میان برده و زبانی پدید آورده که آن را «لفظ قدیم» باید نامید نه دری پاک و حقیقی ... آری در حقیقت زبان امروزه ایران را نمیتوان زبان دری نامید، بلکه آن را که در مرحله ششمین دگرگونی زبانی است، باید «لفظ قلم» خواند.
لفظ قلم اگر چه با صورت باز زبان فارسی یکی است و ما بدان افتخار میکنیم و میگوییم، که زبان ما از برکت شعرها و سخنان سخنوران کمتر از هر زبانی دست خورده است، اما حقیقت امر چنین نیست، زیرا اگر چه لفظ قلم در روی کتاب مانند زبان دری است، اما در معنی بی اندازه با آن متفاوت است، به اندازهای که اگر امروز فردوسی زنده شود و مثلا این شعر خود را از زبان ما بشنود، معنی آن را نخواهد فهمید:
به کریای گفتای سرای امید خُـنُک روز کاندر تو بد جمشید»
بهار با دقت تمام در ماجرای واژهها و حتی زبان گفتاری هم نکتههایی دارد که در یادداشت بعدی میخوانیم.